علیرضا قزوه
و امسال ، سال قحطی عاطفه بود
سالی که آخرین بازمانده های ((انوری))
دیوانشان را چاپ کردند
و رفوزه های هنری
با تکماده ی دیپلم افتخار قبول شدند
و هیچکس به ریشدارانِ بی ریشه نگفت
بالای چشمتان ابروست!
***
جنگ که تمام شد
عمو جان فرانک هم از فرانسه برگشت
هنرمندان برای گاو مش حسن
رمان نوشتند
و بر اساس (( یه قل دو قل))
آخرین فیلمشان را ساختند
و هنرمندان دلسوز
در فضای ملکوتیِ چوب گردو
به مصاحبه نشستند
و باز
همان آش بود و همان کاسه
و سان گلاسه ، کافه گلاسه ، کاپوچینو
و بستنی های هفت رنگِ ایتالیایی
کفاره ی اینهمه غفلتمان بود.
وقتی دندانِ عقلمان عاریه ای باشد
باید هم عکس هنر پیشه ها را بزرگ کنند
و سردمداران ((یونسکو))
برای حفظ پرستیژ حافظ
عکس شهیدان دانشگاه را جمع کنند
و روزنامه ها بنویسند :
خانمها برای تناسب اندام از یوگا استفاده کنند!
برادرم می گوید :
اوشین دخترک زحمتکشی است
تلویزیونهای رنگی می گویند :
اوشین یعنی هفت قلم آرایش!
من می گویم :
ژاپنی ها به دنیا تعظیم کرده اند
ما به اوشین!
پدرم می گوید :
خدا و پیغمبری هم در کار است
من بعضی وقتها در خیابان
دنبالِ یک سر سوزن غیرت می گردم...
خدایا!
به ما اسلامِ نابِ آمریکایی عطا کن!