سفارش تبلیغ
صبا ویژن


نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار . . . . چکنم حرف دگر یاد نداد استادم
سید شهیدان اهل قلم، سید مرتضی آوینی:
هنر آن است که بمیری پیش از آنکه بمیرانندت و مبداء و منشاء حیات آنانند که اینگونه مرده اند... خون حسین (ع) و اصحابش کهکشانی است که بر آسمان دنیا راه قبله را می نمایاند... پندار ما این است که ما مانده ایم و شهداء رفته اند، اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده و شهداء مانده اند... زندگی زیباست اما شهادت از آن زیباتر است... حب حسین (ع) سرالاسرار شهداست... از عاشورای سال 61 هجری دیگر زمان از عاشورا نگذشته است و همه روزها عاشوراست... کربلا حرم حق است و هیچکس را جز یاران امام حسین (ع) راهی بسوی حقیقت نیست... حقیقت هنر نوعی معرفت است که در عین حضور و شهود برای هنرمند مکشوف می گردد... هنر شیدایی حقیقت و تجلی شیدایی است
حسین کاظمینی بروجردی مدتی پیش با برنامه ریزی و حمایت تبلیغاتی رسانه های خارج از کشور با ادعای ارتباط با امام زمان، دادن اذکار عجیب به مردم و ادعای حل مشکلات آنان و ادعای رهبری دین سنتی و مکاتبه با سران کشورهای اروپایی و غربی و هم چنین پاپ و مصاحبه با رادیو و رسانه های خارجی سعی در ایجاد آشوب و جنجال و بزرگ نمایی خود داشت .
وی در ادعاهای کاذب خود مدعی شد که نوه آیت الله العظمی بروجردی است در صورتیکه بعد از دستگیری سطح پایین علمی و نسب واقعی اش برملا شد.
اوج فعالیتهای تبلیغاتی کاظمینی بروجردی و همراهانش در مهرماه سال گذشته اتفاق افتاد و به سرعت فروکش کرد. در این حال جرج بوش مدتی پیش در حمایت از به اصطلاح آیت الله کاظمینی بروجردی سخنانی در دفاع از آزادی مذهبی و حقوق فردی ایراد کرد.
سید حسین کاظمینی بروجردی با تبلیغات و چاپ عکس خود در کنار مرقد حضرت امام موسی کاظم علیه السلام و مقبره پدر و پدربزرگش در بروجرد آنها را در روستاها و شهرستانها توزیع می کرد. برای حضور مردم در جلسات سخنرانی اش از پول صدقات اتوبوس تهیه می کرد و به شدت در تلاش برای تشکیل جلسات پرجمعیت تر و شلوغ تر بود.
بروجردی با تکیه بر بیان اغوا کننده خود توانسته بود عده ای از مردم ساده و ناآگاه را در اطراف خود گردآورد. وی مدعی رهبری اسلام سنتی و دین سنتی شده بود. حمایت و رسانه های خارجی و ماهواره ها از وی باعث توهم رهبری و مرجعیت در وی شده بود. در این بین ارتباطات خاص و بعضا مسئله داری که از آن سوی مرزها با وی برقرار می شد باعث شد تا نوعی خود شیفتگی سیاسی و دینی در هدایت یک انقلاب و براندازی جمهوری اسلامی در او ایجاد شود.
او شعرها و دعاها را در آهنگهای مختلف می خواند و با اظهارات عجیب و غریب عناصر غیرمذهبی و ناسالم را در اطراف خود جمع کرده بود. وی از خواندن صحیح قرآن و مفاتیح الجنان عاجز بود.

در فیلم های ویدئویی که خود از خود تهیه نموده اکثر ادعیه را هم از لحاظ لفظی و هم از لحاظ معنوی غلط می خواند. از جمله قبل از شروع نماز به خداوند خطاب می کند:« یا من لایغیر ذنبه لا هو» ای کسی که گناهش بخشیده نمی شود الا او که این جمله اگر با آگاهی بود شرک محسوب می شد.وی در جلسات محاکمه انگیزه خود را قدرت طلبی و سوء استفاده از سادگی مردم می داند. وی تاکید می کند وقتی مردم جاهل به من سواری می دهند چرا سوار نشوم ؟
وی در آخرین جلسه دادگاه خود را فریب خورده ضد انقلاب خارجی دانست وتاکید کرد نوری زاده بارها با وی تماس گرفته و وی را تحریک به استقامت کرد و گفت : « اگر مدت کمی مقاومت کنی ناتو به ایران حمله می کند و کار آنها تمام می شود و تو می شوی رهبری دینی ». حتی خانمی از رادیو سوئد زنگ زد و ضمن تبریک گفت هیچ روحانی به اندازه تو روی کره زمین معروف نشده است.
بخشی از اعترافاتش عینا نقل می شود:

"مثلا روی چیزهای الکی و غیر مهم مانور می دادم من تقویم چاپ می کردم عکس مرقد حضرت امام کاظم را میگذاشتم کنار مقبره پدر و پدربزرگم و پدرش که در بروجرد مدفون اند. به عنوان کاظمی بروجردی می خواستم یک جوری تبلیغ کنم بعد آنها را برسونم به اجدادم یا مثلا خمین که فرزند 27 امام سجاد «ع» بودنم را توی تیتراژ وسیعه با عکس های خودم چاپ کردم بعد گفتم ببرند توی دهات ها و شهرستانها طوری شده بود که وقتی می گفتند فلانی اینجا برنامه داره جمعیت فوج فوج می آمدند . می گفته پول رفت و آمدها و اتوبوس را از محل صدقات جمع آوری کنید و اگر هم کم می آمد خودم می دادم و همه اینها از روی هوای نفس بود را داشتم جمعیت جلسه من اینقدر زیاد شود که بین میدان انقلاب و آزادی مردم جمع بشن و برنامه اجرا کنم. اگر شما جلوگیری نمی کردید، یقینا جلسه بعدی ام که سیزده رجب بود این اتفاق می افتاد یعنی جوری می شد که استادیوم ها جا نداشت، تزم این بود. واقعا من الان نگاه می کنم درسته لذت می بردم و من تو اعترافاتم گفتم وقتی در آخرین منبر در استادیوم شهید کشوری رفتم روی سن و نشستم اون ته سالن را که دیدم سیاهی می زد سرم گیج رفت آن غرور نفسانی مرا گرفت. گفتم خوب الحمدلله آدم شدیم این مملکت کسی با دست خالی بدون روزنامه بتونه این جمعیت را جمع کند.
ایشان در پاسخ به این سوال که جمعیت به فرض جمع شوند شما که معلومات کافی را نداشتید، میگوید:
خوب من که بحث علمی نمی کردم این اسلام سنتی را این آخری ها در آوردم نمی گفتم میخواهم اسلام شناسی بگم نیم ساعت دعا و توسل میخواندم دعا را دیکلمه وار میخوندم قسمتی از زبور، خودم هم شعر می سرودم. صوت خوبی هم داشتم و در آهنگ های مختلف می خوندم. خلاصه یک کاری می کردم بیشتر لات ها و بدحجاب ها جذب می شدند. به خاطر چی؟ به خاطر اینکه به اینها می گفتم بیایند حاجت بگیرند. کمتر هیاتی ها و مسجدی ها می آمدند و از بس که روی اینها روانشناسی کار می کردم و روی مخشان، اینها میخکوب می شدند بلد بودم مخ بتکونم به قول امروزی ها ترید کنم به طوری که افراد انتظار نداشتند من استاد دانشگاه یا ... باشم انتظار یک دعاخوان پیشرفته را داشته باشند یه دعا نویس مثلا کشوری یا یک چیز گسترده تر.

ایشان در پایان با ابراز ندامت مجدد ابراز می دارد:

کار تخصصی که در حد من نبود نمی بایست می کردم حالت جنون پیدا کرده بودم. الان من فکر می کنم که ازنظر ایمان، علم و عقل از هر سه تهی هستم من حتی روخوانی قرآن و مفاتیح الجنان را خوب بلد نیستم. از اشتباهات خودم از پروردگار طلب عفو می نمایم. اشتباه مقاومت در برابر جلب، اشتباه و نادرستی نامه به سران خارجی، مصاحبه با رسانه های خارجی به زشتی کشاندن صدها نفر و خانواده ام را قبول دارم و روی آن توبه می کنم و از حضرت صاحب الامر و رهبر نظام مقدس اسلامی استدعای بخشش و اغماض برای خودم و خانواده ام و این گرفتاران و بندگان ضعیف النفس که در برابر القائات نفسانی ناتوانیم، را دارم و اینکه بشری جایزالخطا هستم ،مستدعی گذشت و عطوفت می باشم ."

مال مایه شهوتهاست . [نهج البلاغه]