نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار . . . . چکنم حرف دگر یاد نداد استادم
سید شهیدان اهل قلم، سید مرتضی آوینی:
هنر آن است که بمیری پیش از آنکه بمیرانندت و مبداء و منشاء حیات آنانند که اینگونه مرده اند... خون حسین (ع) و اصحابش کهکشانی است که بر آسمان دنیا راه قبله را می نمایاند... پندار ما این است که ما مانده ایم و شهداء رفته اند، اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده و شهداء مانده اند... زندگی زیباست اما شهادت از آن زیباتر است... حب حسین (ع) سرالاسرار شهداست... از عاشورای سال 61 هجری دیگر زمان از عاشورا نگذشته است و همه روزها عاشوراست... کربلا حرم حق است و هیچکس را جز یاران امام حسین (ع) راهی بسوی حقیقت نیست... حقیقت هنر نوعی معرفت است که در عین حضور و شهود برای هنرمند مکشوف می گردد... هنر شیدایی حقیقت و تجلی شیدایی است

من به خال لبت ای دوست گرفتا ر شدم     چشم بیدار تو را دیدم و بیدار شدم

فارغ از خود شدم و کوس انالحق بزدم    همچو منصور خریدار سر دار شدم

غم دلدار فکنده است به جانم شرری      که به جان آمدم و شهره ی بازار شدم

در میخانه گشایید به رویم شب وروز   که من ازمسجد وازمدرسه بیزارشدم

جامه ی زهد و ریا کندم و بر تن کردم      خرقه ی پیر خراباتی و هشیار شئم

واعظ شهر که از پند خود آزارم داد          از دم رنده می الوده مدد کار شدم

بگذارید که از بت کده یادی بکنم        من که با دست بت می کده بیدار شدم

غزلی  از امام خمینی( قدس سره)



به مردم بیاموز و دانش دیگران را فراگیر، تا دانش خود را استوار کرده و آنچه را که ندانسته ای بدانی . [امام حسن علیه السلام]