امام هرگز سر شعر و شاعری نداشت و خود را به این پیشه سرگرم نساخته بود بلکه شرح درد مهجوری را در قالب الفاظ و کلمات موزون بیان نموده است. در این بخش غزل هایی از امام تقدیم خوانندگان می شود. | |
خانقاه دل بمى بر بند راه عقل را از خانقاه دل که این دارالجنون هرگز نباشد جاى عاقلها اگر دل بستهاى بر عشق جانان جاى خالى کن که این میخانه هــرگز نیست جز ماواى بیدلها تو گر از نشئه مى کمتر از آنى بخود آیى برون شـو بیدرنگ از مرز خلـوتگاه غافلها چه از گلهاى باغ دوست رنگ آن صنم دیدى جدا گشتى ز باغ دوست دریاها و ساحلها تو راه جنت و فردوس را در پیش خود دیدى جدا گشتى ز راه حـق و پیوستى به باطلها اگر دل داده اى بر عالم هستى و بالاتر بخود بستى ز تار عنکبوتى بس سلاسلها |