نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار . . . . چکنم حرف دگر یاد نداد استادم
سید شهیدان اهل قلم، سید مرتضی آوینی:
هنر آن است که بمیری پیش از آنکه بمیرانندت و مبداء و منشاء حیات آنانند که اینگونه مرده اند... خون حسین (ع) و اصحابش کهکشانی است که بر آسمان دنیا راه قبله را می نمایاند... پندار ما این است که ما مانده ایم و شهداء رفته اند، اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده و شهداء مانده اند... زندگی زیباست اما شهادت از آن زیباتر است... حب حسین (ع) سرالاسرار شهداست... از عاشورای سال 61 هجری دیگر زمان از عاشورا نگذشته است و همه روزها عاشوراست... کربلا حرم حق است و هیچکس را جز یاران امام حسین (ع) راهی بسوی حقیقت نیست... حقیقت هنر نوعی معرفت است که در عین حضور و شهود برای هنرمند مکشوف می گردد... هنر شیدایی حقیقت و تجلی شیدایی است
مطالعات‌ تاریخی نشان‌ می‌دهد که‌ جهان‌ اسلام‌ در دو دوره‌ متوالی مواجه‌ با افت‌ شدید ظرفیت‌ سازی‌ تمدنی گردید و به‌ انحطاط‌ کشانده‌ شد. نخستین‌ انحطاط‌ را در قرن‌ ششم‌ هجری‌ (12 میلادی‌) شاهد هستیم‌ و دومین‌ انحطاط‌ (که‌ به‌ آغاز عصر تاریکی‌ معروف‌ است‌) از ابتدای‌ قرن‌ 18 میلادی‌ آغاز شده است‌.

ذبیح‌ الله‌ صفا می‌گوید:
«در مدتی‌ بیش‌ از یک‌ قرن‌ که‌ حکومت‌ و سیاست‌ و سیادت‌ در دست‌ عرب‌ بود، نه‌ تنها توجه‌ و اقبالی‌ اساسی‌ به‌ علم‌ صورت‌ نگرفت‌ بلکه‌ عرب‌ اشتغال‌ به‌ علم‌ را مهنه‌ موالی‌ و شغل‌ بندگان‌ می‌دانست‌ و از آن‌ کار ننگ‌ داشت‌ و به‌ همین‌ سبب‌ تا آن‌ روز که‌ جز نژاد عرب‌ حکومت‌ نمی‌کرد اثری‌ از روشنی‌ علم‌ در عالم‌ اسلامی‌ مشهود نبود و پس‌ از آنکه‌ با غلبه‌ عنصر ایرانی‌ و برانداختن‌ حکومت‌ اموی‌ و تشکیل‌ دولت‌ عباسی‌ نفوذ ملل‌ غیرعرب‌ در دستگاه‌ خلفا شروع‌ شد توجه‌ به‌ علوم‌ نیز آغاز گشت‌. ابن‌ خلدون‌ می‌گوید که‌ از امور غریب‌ یکی‌ این‌ است‌ که‌ حاملان‌ علم‌ در اسلام‌ غالباً از عجم‌ بودند خواه‌ در علوم‌ شرعی‌ و خواه‌ در علم‌ عقلی‌» (1)

و ادوارد براون‌ می‌گوید:
«اگر از علومی‌ که‌ عموماً به‌ اسم‌ عرب‌ معروف‌ است‌ اعم‌ از حدیث‌، تفسیر، الهیات‌، فلسفه‌، طب‌، لغت‌، تاریخ‌ و حتی‌ صرف‌ و نحو زبان‌ عربی‌ آنچه‌ را که‌ ایرانیان‌ در این‌ قسمت‌ نوشته‌اند جدا کنیم‌، بهترین‌ قسمت‌ آن‌ علوم‌ از بین‌ می‌رود.» (2)

نخستین‌ انحطاط‌ مسلمین‌ از منظر سیستمی‌

از قرن‌ 6 هجری‌ (دوازدهم‌ میلادی‌)، نوعی‌ زوال‌ علمی‌ در جهان‌ اسلامی‌ آن‌ روز پدیدار گشت‌. مشخصه‌ این‌ افول‌ کاهش‌ تعداد دانشمندان‌ و اندیشمندان‌، کاهش‌ تعداد کتب‌ و رساله‌های‌ جدید حاوی‌ نوآوری‌ و نیز ابداع‌ و یکسان‌شدن‌ اندیشه‌ها است‌. به‌ موجب‌ نظریه‌ ترکیبی‌ ارگانیسمی‌ - سیستمی‌: بر مبنای‌ این‌ نظریه‌، هر تمدن‌ بعد از پیدایش‌ شروع‌ به‌ رشد می‌کند و اگر به‌ صورت‌ یک‌ «سیستم‌ بسته‌» درآید راکد شده‌ و سپس‌ رو به‌ زوال‌ و انحطاط‌ می‌گذارد به‌ عقیده‌ مهدی‌ فرشاد، تمدن‌ اسلامی‌ چنین‌ سرنوشتی‌ داشته‌ است‌:
«سیستم‌ حکمت‌ طبیعی‌ برای‌ ادامه‌ حیات‌ و احیاناً رشد خود نیاز به‌ منابع‌ جدید اطلاعات‌، نظریه‌ها و روشهای‌ موثرتر و مناسب‌تر از سیستم‌ فکری‌ قبلی‌ داشت‌ و این‌ خواسته‌ها در آن‌ عصر به‌ علت‌ تأثیرات‌ منفی‌ عوامل‌ محیطی‌ موجود نبودند. علم‌ و حکمت‌ از سده‌ ششم‌ هجری‌ (دوازدهم‌ میلادی‌) به‌ بعد به‌ یک‌ سیستم‌ بسته‌ تبدیل‌ شده‌ بود، سیستمی‌ که‌ از محیط‌ بیرونش‌ جز مایه‌های‌ زهرآگین‌ به‌ درونش‌ راه‌ نمی‌یافت‌.
این‌ سیستم‌ بسته‌ پس‌ از آنکه‌ قوایش‌ به‌ پایان‌ رسید و قدرت‌ ادامه‌ حیات‌ و مقابله‌ با عوامل‌ مخالف‌ را از دست‌ داد همانند بسیاری‌ از سیستمهای‌ دیگر رو به‌ پیری‌ رفت‌ و حرکت‌ آن‌ به‌ سکون‌ و رکود مبدل‌ گردید و به‌ این‌ ترتیب‌ موجودیت‌ حکمت‌ طبیعی‌ از جامعه‌ شرقی‌ آن‌ روز رخت‌ بر بست‌ و از میان‌ رفت‌ و تنها ساقه‌هایی‌ از آن‌ به‌ صورت‌ تک‌ متفکرانی‌ چون‌ طوسی‌، سهروردی‌ و ملاصدرا را به‌ جای‌ ماندند.»

ادامه...


هر چیزی کمیاب گردد عزیزتر می شود، جز دانش که هر چه فراوان گردد گرامی تر شود . [امام علی علیه السلام]