حسین شریعتمداری

سردار احساس تنهایی می کرد. نه در میان مردم. در میان برخی از مسئولان و مراکزی که انتظار می رفت او را در این جهاد مقدس همراهی کنند. او همه دختران و پسران جوان و نوجوان این مرز و بوم را به چشم فرزندان خود می نگریست و هیچ پدر دلسوزی را نمی توان یافت که وقتی زندگی فرزندش با خطر و فاجعه ای هولناک روبرو می شود، آرام و قرار داشته باشد.
فلان دخترک نوجوان و دانش آموز راهنمایی از جمله چندین دختر هم سن و سال خود است که اعضای فلان باند فساد و فحشاء آنها را با آب میوه حاوی داروی بیهوشی به خانه ای خلوت کشانده و در حال تجاوز از آنان عکس و فیلم گرفته اند... قاضی پرونده عوامل این باند را که اعدام کمترین جزای جنایت آنان است، با وثیقه 20 میلیون تومانی آزاد می کند... کار آن یک باند دیگر، فریب زنان شوهردار است. تاکنون ده ها خانواده را به خاک سیاه نشانده اند. اعضای اصلی این باند از تاجران بزرگ هستند. اسلحه کمری هم دارند، با مجوز! پلیس در یک اقدام غافلگیرانه و بعد از چند ماه تحقیق و بررسی اعضای باند را در حال ارتکاب جرم دستگیر می کند... قاضی محترم! بعد از چند روز آنان را به قید وثیقه آزاد می سازد و اعضای آزاد شده، شاکیان را به قتل تهدید می کنند و هنوز هم آزادند... آن باند دیگر عده ای زن و دختر را اجیر کرده است تا با پوشیدن لباس های تحریک کننده و آرایش های تند و زننده در خیابان ها راه بروند و... اعضای آن باند در حمام های خصوصی و استخرهای زنانه و اتاق های پرو دوربین مخفی کار گذاشته اند و از خانم های مراجعه کننده عکس های آنچنانی تهیه کرده و با تهدید و تطمیع از آنان درخواست های زشت و مشمئزکننده دارند... اعضای این باند به تولید و توزیع مشروبات الکلی مشغولند، اعضای آن باند به توزیع مواد مخدر اشتغال دارند و...
دخترک که احساس می کند همه چیزش را از دست داده است سر به دیوار می کوبد، فلان مرد که می بیند باندهای جنایتکار همسرش را به فساد کشیده و اکنون آزادانه می گردند و او را به قتل تهدید می کنند زانوی غم به دامن گرفته است... پدر و مادری که باور نمی کردند در ایران اسلامی کسانی فرزند دلبندشان را به مشروبخواری، استعمال مواد مخدر و فساد و تباهی کشانده اند، هر روز ده ها بار آرزوی مرگ می کنند و...
سردار که جوانی خود را در جبهه های نبرد به دفاع از اسلام و جان و مال و ناموس مردم این مرز و بوم گذرانده است وقتی این زشتی ها را می بیند و در همان حال کسانی را که باید برای مقابله با این زشتی ها او را یاری دهند، ساکت و بی تفاوت می بیند، آتش می گیرد، انگار یکی از تک تیراندازان دشمن گلوله ای بر قلبش نشانده است و یا انفجار خمپاره ای جوانان همرزمش را به خاک انداخته است و...
آن روز صبح- چهارشنبه 29 فروردین ماه- سردار احمدی مقدم فرمانده نیروی انتظامی که در همایش مدیران مبارزه با مفاسد اجتماعی سخن می گفت، اندکی خشمگین به نظر می رسید و حق داشت. مردان خدا از آنچه خدا را به خشم می آورد خشمگین می شوند و بر آنچه رضای خدا در آن است لبخند می زنند. انگار سردار در ادامه راهی که در پیش دارد احساس تنهایی می کرد ولی خسته نبود. او به یاد می آورد این شعار دوران جوانی را، در جبهه های نبرد. کی خسته است؟... دشمن...
سردار! تو تنها نیستی... اگر برخی از قضات و بازپرس ها به دلیل کم دانی یا به بهانه بی قانونی یا به هر دلیلی دیگر، گرگ های درنده ای را که تو و یارانت با خون دادن و خون دل خوردن بازداشت کرده اید به یک چشم برهم زدن آزاد می کنند و دوباره به جان مردم و جوانان بی دفاع این مرز و بوم می اندازند، اگر فلان مسئول و فلان نماینده و فلان... وقتی پای ادای وظیفه ای که بر گردن دارند به میان می آید، حساب آراء خود در انتخابات را می کنند- که به قول تو محاسبه غلطی نیز هست- و یا ده ها ملاحظه دیگر دارند که هیچکدام برخاسته از مسئولیت شناسی و خداجویی نیست، اگر آن فلان دیگر، خود آلوده است و یا سر در آخور آلودگان دارد و با تو در این جهاد مقدس همراهی نمی کند و... نگران نباش! ...

بگذار عده ای، اصرار تو بر مقابله با اراذل و اوباش را در حد و اندازه برخورد با فلان دختر بدحجاب پائین بیاورند و غیرت تو در برخورد با متجاوزان و دزدان ناموس مردم را به بهانه آن که ابتدا باید کار فرهنگی کرد، غیرعلمی! قلمداد کنند. تو فریاد می زنی که مگر کار فرهنگی و برخورد با متجاوزان به نوامیس مردم در تضاد است که اول آن و بعد، این؟! و توضیح می دهی که «هم آن و هم این»، اما آنها نه اهل آن هستند و نه اهل این...

ادامه در کیهان