نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار . . . . چکنم حرف دگر یاد نداد استادم
سید شهیدان اهل قلم، سید مرتضی آوینی:
هنر آن است که بمیری پیش از آنکه بمیرانندت و مبداء و منشاء حیات آنانند که اینگونه مرده اند... خون حسین (ع) و اصحابش کهکشانی است که بر آسمان دنیا راه قبله را می نمایاند... پندار ما این است که ما مانده ایم و شهداء رفته اند، اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده و شهداء مانده اند... زندگی زیباست اما شهادت از آن زیباتر است... حب حسین (ع) سرالاسرار شهداست... از عاشورای سال 61 هجری دیگر زمان از عاشورا نگذشته است و همه روزها عاشوراست... کربلا حرم حق است و هیچکس را جز یاران امام حسین (ع) راهی بسوی حقیقت نیست... حقیقت هنر نوعی معرفت است که در عین حضور و شهود برای هنرمند مکشوف می گردد... هنر شیدایی حقیقت و تجلی شیدایی است

امروز مهمترین عنصری که در فرهنگ انقلاب اسلامی مورد تهدید است انقلابی بودن است. انقلابی بودن درمکالمات بعضی آقایان تبدیل به فحش شده است. به ما می گویند افراطی، اما خودشان در دره تفریط ایستاده اند و حتی اگر کسی در دامنه عدالت ایستاده باشد به او می گویند بیا پایین خیلی بالا ایستاده ای!! دلیل اینها کوتاه آمدن ماست که ما را در موضع متهم قرار داده است

وحید جلیلی در جلسه ای با عنوان حزب الله ، فرهنگ،سیاست، ضمن ارائه گزارشی ازوضعیت فرهنگی کشوروذکر نمونه هایی ازجشنواره فیلم فجر گفت: آیا وضعیت فعلی فرهنگی کشور طبیعی است یا غیر طبیعی؟ آیا سزاوار انقلاب اسلامیست که چنین ویترین فرهنگیی داشته باشد؟ آیا امکانات ونیروهای ما محد ود است؟ آیا ما حرفی نداریم؟
سردبیر تحریریه چهارم سوره افزود: یکی ازمهمترین حرفهای مدیران فرهنگی کشور اینست که مانیرو نداریم واین حرف را هم در سال اول وهم در سال دهم مسؤولیتشان می گویند.آیا می شود باور کرد انقلابی که متوسط سن دانشمندان هسته ایش 30 سال است، پس از 28 سال نویسنده وهنرمند ندارد. اینها را می گویند آنوقت 20 نفر را باهم اخراج می کنند. این ادعا به نظر من دلیل عمده اش غلبه سیاست بازی بر کار فرهنگی است. یک فضای توهمی ایجاد می کنند ومسائل غیر واقعی را بصورت بدیهیات جلوه می دهند.دلیل دیگرش اینست که مدیران ترجیح می دهند اطرافشان کسانی حضور داشته با شند، که سالهاست با افراد مختلف مانده اند. اما بچه حزب اللهی مهمان نیست. خودش را صاحبخانه می داند. آدم خطرناکی است. زبان دراز است . پس بهتر است حذف شود.
وی با ذکر این نکته که فرهنگی های حزب اللهی جزو مستضعف ترین اقشار هستند، ضعیف پنداشته شده، ضعیف نگه داشته شده وضعیف خواسته شده، افزود: امروز موج دوم انقلاب اسلامی به میدان آمده است وپتانسیل ما در حد همان اول انقلاب است . اما متاسفانه بعضی سیاستها ومنشهای مدیریتی در پی مهار این موج است. وحتی مدیران پس از3 تیر هم به اینکه مقداری از قبل بهتر باشیم راضیند.
ادامه مطلب



[ کمیل پسر زیاد گفت : امیر المؤمنین على بن ابى طالب ( ع ) دست مرا گرفت و به بیابان برد ، چون به صحرا رسید آهى دراز کشید و گفت : ] اى کمیل این دلها آوند هاست ، و بهترین آنها نگاهدارنده‏ترین آنهاست . پس آنچه تو را مى‏گویم از من به خاطر دار : مردم سه دسته‏اند : دانایى که شناساى خداست ، آموزنده‏اى که در راه رستگارى کوشاست ، و فرومایگانى رونده به چپ و راست که درهم آمیزند ، و پى هر بانگى را گیرند و با هر باد به سویى خیزند . نه از روشنى دانش فروغى یافتند و نه به سوى پناهگاهى استوار شتافتند . کمیل دانش به از مال است که دانش تو را پاسبان است و تو مال را نگهبان . مال با هزینه کردن کم آید ، و دانش با پراکنده شدن بیفزاید ، و پرورده مال با رفتن مال با تو نپاید . اى کمیل پسر زیاد شناخت دانش ، دین است که بدان گردن باید نهاد . آدمى در زندگى به دانش طاعت پروردگار آموزد و براى پس از مرگ نام نیک اندوزد ، و دانش فرمانگذارست و مال فرمانبردار . کمیل گنجوران مالها مرده‏اند گرچه زنده‏اند ، و دانشمندان چندانکه روزگار پاید ، پاینده‏اند . تن‏هاشان ناپدیدار است و نشانه‏هاشان در دلها آشکار . بدان که در اینجا [ و به سینه خود اشارت فرمود ] دانشى است انباشته ، اگر فراگیرانى براى آن مى‏یافتم . آرى یافتم آن را که تیز دریافت بود ، لیکن امین نمى‏نمود ، با دین دنیا مى‏اندوخت و به نعمت خدا بر بندگانش برترى مى‏جست ، و به حجّت علم بر دوستان خدا بزرگى مى‏فروخت . یا کسى که پیروان خداوندان دانش است ، اما در شناختن نکته‏هاى باریک آن او را نه بینش است . چون نخستین شبهت در دل وى راه یابد درماند و راه زدودن آن را یافتن نتواند . بدان که براى فرا گرفتن دانشى چنان نه این در خور است و نه آن . یا کسى که سخت در پى لذت است و رام شهوت راندن یا شیفته فراهم آوردن است و مالى را بر مال نهادن . هیچ یک از اینان اندک پاسدارى دین را نتواند و بیشتر به چارپاى چرنده ماند . مرگ دانش این است و مردن خداوندان آن چنین . بلى زمین تهى نماند از کسى که حجّت بر پاى خداست ، یا پدیدار و شناخته است و یا ترسان و پنهان از دیده‏هاست . تا حجّت خدا باطل نشود و نشانه‏هایش از میان نرود ، و اینان چندند ، و کجا جاى دارند ؟ به خدا سوگند اندک به شمارند ، و نزد خدا بزرگمقدار . خدا حجتها و نشانه‏هاى خود را به آنان نگاه مى‏دارد ، تا به همانندهاى خویشش بسپارند و در دلهاى خویشش بکارند . دانش ، نور حقیقت بینى را بر آنان تافته و آنان روح یقین را دریافته و آنچه را ناز پروردگان دشوار دیده‏اند آسان پذیرفته‏اند . و بدانچه نادانان از آن رمیده‏اند خو گرفته . و همنشین دنیایند با تن‏ها ، و جانهاشان آویزان است در ملأ اعلى . اینان خدا را در زمین او جانشینانند و مردم را به دین او مى‏خوانند . وه که چه آرزومند دیدار آنانم ؟ کمیل اگر خواهى بازگرد . [نهج البلاغه]